«علی دامغانی» این اطمینان را دارد که اگر با استادش قالیشویان آشنا نمیشد، اکنون در سن بیستسالگی در دانشگاه فردوسی رشته فیزیک را نمیخواند و مسیر دیگری را میرفت.
محله راهنمایی دردهه ۳۰ بخشی از قلعه آبکوه به حساب میآمد و پیشه ساکنان قدیمیاش، کشاورزی بود؛ آنها روی زمینهای کشاورزی آستانه درنزدیکی کارخانه قند آبکوه و میدان فردوسی کار میکردند. خیابان راهنمایی درآن روزگار، معبری گاریرو و مالرو با عرض حدود چهار متر بود که جویهای آبی از دو سوی آن عبور میکرد.
نام رسمی این پارکینگ مکانیزه «مگاپا» است؛ طراحی این پارکینگ، کاهش فضای زیربنای پارکینگی در مجتمعها و کاهش زمان مالکان خودروها برای یافتن پارکینگ و پارککردن خودرویشان را به ارمغان آورده است.
اگرچه ژیمناستیک انتخاب اول بهاره باهران بود، در ادامه برای دنبالکردن ورزش حرفهای به توصیه مربی و بزرگترها تصمیم گرفت بهسراغ کاراته برود.
شهید صابر زمانی هرسال تاسوعا و عاشورا را در حرم میگذراند و آن سال هم تاسوعا به همراه همسر و پسر دو سالهاش حرم رفته بودند؛ روز عاشورا، اما انگار میدانست قرار است اتفاقی بیفتد، تنهای تنها رفت.
محمدعلی حاجتبیگی رزمنده محله راهنمایی میگوید: آخرین قوطی لوبیا را بهسمت تانک آنها پرتاب کردیم. عراقیها فکر کردند، خمپاره است و از تانک بیرون ریختند و فورا دستها را بالای سر گرفتند.
احمد عابدیان تعریف میکند: شرایط به قدری حساس بود که دوستانمان که بر زمین میافتادند، فرصت نشستن بالای سرشان و گرفتن دستشان و وداع و وصیت نبود. هدف مهم بود؛ بازپسگیری مهران.
در تاکسی آقای عبداللهی در خط فردوسی تا راهنمایی کتاب بخوانید، شعر بشنوید و موسیقی آرامشبخش گوش کنید.